یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود. زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟" من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی. |
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه
"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه..." |
به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک
میکنه و قول بدیم
نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه